در شبی که قرار بود، بیننده اخراجیها از تلویزیون باشیم، بر اثر فشار عوامل نامعلوم (و البته کمی هم معلوم!) این فیلم پخش نشد اما در عوض صدا و سیما بر مردم منت نهاد و آن شب تا به سحر، فیلمهای مختلفی را به نمایش گذاشت. از جمله این فیلمها، کمدی کلاسیکی بود با عنوان « پنجه گربه» و با هنرمندی کمدین معروف « هارولد لوید». اگر چه قبلا چند باری این فیلم را دیده بودم، اما تماشای آن، اینبار لطف خاصی داشت. راستش را بخواهید پس از دیدن این فیلم ذهنم درگیر شد و ناخودآگاه به یاد اوضاع و احوال امروز جامعه افتادم. ( بیشتر از این نمیتوانم توضیح بدهم! داستانش را مینویسم تا آنهایی که فیلم را ندیدهاند خود قضاوت کنند!):
گر حکم شود که مست گیرند در شهر هر آنچه هست گیرند!
ماجرای فیلم مربوط میشود به جوان سادهدلی که پس از سالها اقامت در کشور چین، به زادگاه خود برمیگردد و برحسب اتفاق توسط عدهای از صاحبان قدرت و ثروت بعنوان نامزد پست ریاست شهرداری معرفی میگردد. درحقیقت این پیشنهاد، تنها حربهای بود برای ادامه ریاست و قدرت همان افراد فاسد قبلی. چرا که هیچکس انتظار پیروزی او را در انتخابات نداشت، اما برخلاف انتظار همگان، اسم او از صندوق آرای مردم بیرون میآید و این آغاز مشکلات شهردار جدید با قدرتمندان سابق است!... شهردار جدید که توسط مردم، از فساد و جنایت و رشوه و بیعدالتی حاکم بر شهر آگاه میشود، تصمیم به مبارزه با آنها میگیرد و بر این اساس همه مسئولین فاسد قبلی را از کار برکنار میکند و مالیاتهای معوقه را باز پس میگیرد و ... و اینچنین خشم و کینه آنها را نسبت به خود بیشتر میکند. آنها که قدرت و شوکت گذشته خود را بر باد فنا دیدند، دست زدند به انواع و اقسام تهدید و تخریب تا شاید از این طریق بتوانند خللی در برنامههای مرد جوان ایجاد کنند. اما تهدیدات و کارشکنیهای مخالفان، تاثیری بر تصمیمات شهردار نداشت تا اینکه در نهایت، او اسیر توطئه صاحبان قدرت میشود و متهم به دریافت رشوه و سوءاستفاده از قدرت!... شهردار جوان به منظور رهایی از این اتهام و همچنین شناسایی خرابکاران شهر، دست به دامن یک سنت قدیمی چینی میشود. سنتی که طبق گفته او قرنها سابقه داشته و بر طبق آن گردن جنایتکاران بایستی با شمشیر قطع شود! به همین منظور، به دستور او همه افراد مشکوک و سابقهدار و فاسد و جنایتکار شهر، که در میان آنها، مسولان سابق و صاحبان قدرت و ثروت هم حضور دارند، دستگیر و به محل معینی برده میشوند. جمعیت دستگیر شده که تعداد آنها هم بسیار زیاد است، حاضر به اعتراف و لو دادن عامل اصلی جنایات نمیشود. اما سرانجام با ترفند شهردار جوان و با نشان دادن شمشیر بزرگ چینی که برای گردن زدن جنایتکاران آماده شده است، وحشت در دل آنها میافتد و همگی به جرم و خطای خود اعتراف میکنند و سردسته آنها نیز مشخص میشود! ... ( البته هرگز کار به خشونت نکشید و گردنی هم قطع نشد. در حقیقت همه اینها تنها نمایشی بود برای اعتراف گرفتن از مجرمان!!)
نتیجه گیری تلویزیونی: ساعت پخش فیلمهایی که سنتهای چینی را نشان میدهند از نیمه های شب به نیمه های روز تغییر پیدا کند.
نتیجه گیری سینمایی : باید از فیلمهایی که سنتهای چینی را به ما معرفی میکنند حمایت بیشتری شود.
نتیجه گیری اخلاقی: فیلمهایی با محتوای سنتهای چینی، با اخلاقیات جامعه ما کاملا سازگار است.
نتیجه گیری مشارکتی: تلویزیون با نمایش سنتهای چینی، خشونت را در جامعه تبلیغ و ترویج میکند.
نتیجه گیری جامعه شناختی: حتی در جوامع دارای دموکراسی مانند آمریکا هم، سنتهای چینی میتواند راهگشا باشد.
نتیجه گیری سیاسی: کشور ما شدیدا نیازمند سنتهای چینی است!
نتیجه گیری نهایی : هیچگونه قصد و منظور خاصی از بیان سنتهای چینی نداشتم!